(4)
قوم لوط با پرتاب سنگریزه، رهگذران را هدف قرار می دادند و سنگ به هرکسی می خورد، او را به زور می آوردند و با او به لواط می پرداختند.
آنگاه سه درهم به او غرامت می دادند. حتی آنها برای عمل زشت و قوانینش برای خود قاضی داشتند که در موقع ضرورت به دادرسی بپردازد. هنگامی که قوم لوط به آن اعمال زشت و ناپسند دست زدند، زمین از زشتی کار آنها به درگاه خداوند شکوه کرد. خداوند جبرئیل،
[112]
میکائیل و اسرافیل را در قالب پسران جوان و زیباروی به زمین فرستاد، آنها به نزد لوط که مشغول کشاورزی بود، آمدند و خود را پیک هایی برای حاکم شهر معرفی کردند. لوط آنها را از رفتن منصرف کرد و گوشه ای از اعمال ناشایست قومش را برای آنان بازگو کرد.
اما آنها تصمیم گرفتند که به میان مردم قوم بروند. لوط باز هم از آنها خواست تا تاریکی شب صبر کنند، آنگاه یکی از دخترانش را مأمور کرد تا برای مهمانان مقداری غذا و آب تهیه کند. در آن لحظه باران شدیدی می بارید. همسر لوط مردم را از آمدن مهمانان لوط به خانه او باخبر ساخت. مدتی بعد تمام مردان قوم در برابر منزل لوط جمع شدند، لوط گفت:
«اینان مهمانان من هستند، مرا رسوا نکنید.»(1)
و از خدا بترسید و مرا در مقابل مهمانان خوار نکنید، گفتند؛ آیا به تو نگفته بودیم که مردم بیگانه را مهمان نکنی؟ لوط گفت؛ اگر می خواهید کار مشروعی انجام دهید، اینان دختران من، با آنها ازدواج کنید. گفتند؛ یکی از جوان ها را نزد خود نگه دار و دو تای دیگر را به ما ببخش، اما لوط مهمانانش را در خانه نگه داشت تا از گزند آسیب قومش در امان باشند، ولی آنان درب خانه لوط را شکستند و لوط را به گوشه ای پرتاب کردند و هنگامی که داخل خانه شدند، لوط گفت؛
کاش کمکی داشتم مهمانان گفتند؛ لوط، ما فرشتگان خداوند هستیم. نگران نباش که آسیبی به تو و ما نمی توانند بزنند. جبرئیل مُشتی ماسه بر چهره آنها پاشید و نفرینشان کرد. همگی با چشمان بسته از خانه لوط خارج شدند. جبرئیل گفت؛ ما برای هلاکت قوم تو مأموریم و (زمان نزول بلا، طلوع صبح می باشد.)(2) لوط سه بار بر هرزگی قومش گواه داد.
جبرئیل گفت؛ ای لوط، به همراه دخترانت از این شهر خارج شو، چرا که عذاب الهی به زودی نازل می شود. جبرئیل با عمودی از نور راه خروج مخفی از منزل را به او نشان داد. لوط به همراه دختران و همسرش از خانه خارج شد، اما همسر لوط در میان راه
[113]
بازگشت تا قومش را از حرکت همسر و دخترانش آگاه سازد.